عملا در سالهای پس از انقلاب مهمترین نهادی که شکل گرفت و تا سالها، یکتنه بار فرهنگ و هنر سیرجان را به دوش کشید،کانون هنر بود
✍🏻بیژن ادبی
اگر بخواهیم توسعه فرهنگی را به عنوان یک شاخص کلی، مبنای یک مطالعه موردی قرار دهیم و با نگاهی گذرا، بخواهیم با تحدید موضوع، اولین قدم را برای شناخت معرفها و متغییرهای مستقل و وابسته به عنوان شاکله روش تحقیقمان برداریم و مثلا در عین حال که متوسط توسعه فرهنگی را با نظرداشت تراکم جمعیتی به عنوان متغیر وابسته امکانات فیزیکی تحلیل کنیم و تعدد مکانهای فرهنگی شهرستان کرمان در قیاس با جمعیت شهرستان سیرجان را با هم مقایسه کنیم و در یک ترازو قرار دهیم، با بررسی اخبار درمییابیم که بنا به گفتههای مسئولان فرهنگی شهرداری کرمان در طی دو سال گذشته، بیست و چند مرکز آموزش فرهنگی داریم. تا آنجا که در فضای مجازی جستجو کردم و از آگاهان سراغ گرفتم، تقریبا ۶، ۷ فرهنگسرای فعال دارد، البته مراکز فرهنگی و مذهبی با کاربرد مداحی مرتبط دارد، البته برای شهری با جمعیت کرمان، این تعدد مراکز فرهنگی آنچنان عجیب و غریب نیست، قطعا چند فرهنگسرا فعالتر هستند و شاید هم در عالم واقع برخی تغییر کاربری داده شدهاند یا خروجی خاصی ندارند. اگر همین واقعیت را حداقل براساس آمارهای روی کاغذ که بازدهی کیفی آنان نیز راستیآزمایی نشده است، ملاک قرار دهیم، کرمانیها، روی کاغذ بیست و چند مرکز آموزش فرهنگی دارند. ببینیم در سیرجان عملا چه اتفاقی طی این سالها افتاده است.
عملا در سالهای پس از انقلاب مهمترین نهادی که شکل گرفت و تا سالها، یکتنه بار فرهنگ و هنر سیرجان را به دوش کشید، مانند دیگر نقاط کشور، کانون هنر بود، مجموعهای زیر نظر وزارت ارشاد که در سالهای دولت اصلاحات تلاشهای فراوانی شد که به چیزی فراتر از فلسفه وجودیاش، یعنی یک چتر حمایتی صنفی خودانگیخته بدل شود و هر صنف و رستهای بتوانند با انتخابات درونگروهی، در جهت اعتلای و حفظ منافع صنفی عمل کند. یعنی عملا هم گالری بود، هم فرهنگسرا و هم سندیکای صنفی. نهادی دولتساخته که وجهه خودانگیخته و جامعه مدنی آن نیز در حال تقویت و پررنگشدن بود. انجمن اهل قلم، انجمن شعر، انجمن هنرهای تجسمی، نقاشی و خوشنویسی و برخی دیگر انجمنها. آخرین گزینه یعنی خوشنویسی که توسط کسانی از متخصصان و فرهیختگان آن شاخه هنری، مستقلاً در طی سالها به دنبال صنفیابی و تشکلگرایی بودند. در آن دوران نامبرده، انجمنهای چندگانهای در حال هویتیابی بود که درصورت ادامه این روند دموکراتیک میتوانستند چشمه خودجوشی باشند که باوجود نظارت ارشاد، راهی یگانه و خویشکار برای پیشروی و تکامل خود مییافتند و میساختند.
من خود از دوران کودکی و نوجوانی مخاطب و معاشر انجمن اهل قلم بودم و دوران طلایی را تجربه کردم که مرحوم آزادیخواه و مرحوم رعایی،مرحوم محمد حسن مرتجی و بسیاری از نویسندگان و شاعران امروز از زیر شنل همان جلسات پُربار بیرون آمدند و بینش و خط هنریشان تقویت شد.
درست مانند موسسه کارنامه که نسلی از هنرمندان مدیون سالهای طلایی و اوج این مجموعه با مدیریت گلشیری و همسرش بودند و مجله ادبی پرمغزی نیز در همین ساختار به جامعه عرضه شد؛ انجمن اهل قلم سیرجان، چشمه جوشانی برای برونداد نسلهایی از هنرمندان شد.
در سالهای اخیر، تنها فرهنگسرای سیرجان در کنار بهشت زهرای قدیم شروع بکار کرد و به قول یکی از نویسندگان و اهالی قلم شهر، این همجواری، خودش نشان از طنزی تلخ و فلسفهای ناگزیر در این آب و خاک دارد. در سالهای بعد، کانون هنر از آن حالت ثمربخش و پربرکت، تهی شد و اداره ارشاد که همواره در فقر مطلق به سر میبرد و هیچگاه از بودجه حداقلی هم برخوردار نبود، به حاشیهٔ فترت و بیامکانی فرو رفت و اگر برخی کمکهای شرکتهای معدنی بخاطر ادای مسئولیتهای اجتماعی مباحث مرتبط با معافیت و تخفیف مالیاتی نبود، سالها بود که نامی از آن هم نبود، چون مثلا با این همه پیشگفتههایم در این خصوص، هنوز در سیرجان یک گالری هنری شخصی باسابقه و تخصصی و هدفمند نداریم و بضاعتهای شخصی اشخاص، تنها در راه تداوم زندگی نباتی هنرمندان بوده است. چیزی که در شأن شهری با اینهمه هنرمند مطرح و منابع مالی ارزشمند نیست. خطاطان که براساس الگوی انجمن خود در سطح کشور از گذشته و در زمان مرحوم شکاری تا آقایان احمدعلی جهانشاهی و محمودیان و تاجآبادی، بیگمرادی و سایر بزرگوارانِ فعال و فقید، خودشان آستین همت بالا زدند و انجمنشان را روی پا نگهداشتند تا حرکتهای انفرادی هنرمندان تجسمی که برخیشان در سطح ملی هستند مانند آقایان مهدی جهانشاهی و اسدی و خانم هاشمی و سایر خانمها و آقایان هنرمند تجسمی که برخی بیاعتنا به شرکتها و بنگاههای سرمایه آفرین معدنی با حرکتهای شخصی و حاصل خلوت و تامل فردی و بیچشمداشت از جماعت، کارهای نابی با ارزشی فراتر از زمان و مکان، ارائه کردند و برخی با همیاری آن شرکتهای عظیم، توانستند سمپوزیومهای موفقی نیز برگزار کنند.
درمورد هنرهای نمایشی نیز همینگونه بوده است و این عزیزان نیز مانند مرحوم ستوده با آن که سالها کارمند و کفیل و مسئول ارشاد بود، اما فارغ از این جایگاه، هرچه داشت و توانست با همیاری دیگر هنرمندان در این راه گذاشت تا صحنه تئاتر خالی نماند. از پیشکسوتان تا مرحوم زیدابادی، فهیمیان، طاهری و مسلمی، رادفر و سایر خانمها و آقایان نسل جدید و قدیم این شاخه از هنرهای هفتگانه نیز در راه اعتلای تئاتر و شریک جامعه در لذت اثر و ادراک مفاهیم هنری همت کردند و البته اسپانسرهای مقطعی نیز داشتند که برخی با زیادهخواهی هنرمندان را عاصی و خستهدل کردند و برخی از شرکتها نیز حمایتهای مقطعی کردند.
البته ارشاد در طی این مدت از برخی دلسوزانی مانند آقایان نیکنفس و افسری و مرحوم ستوده و پورمحسنی و دیگران، برخوردار بوده است که با نیتهای روشنِ فردی، گامهای مثبتی برداشته آمد وگرنه ارشاد به لحاظ مالی در همان دوران طلایی انجمنهای هنری نیز همواره از جهت مالی، هشتش گرو نُهَش بود. از بحث موسیقی نیز سخن نگویم تا هم نام کسی از زبان نیفتند و هم بزرگان قدر ندیده موسیقی شهر بیش از این، خاطرشان، مکدر و بیانگیزه نشوند. صنف موسیقیدانان شهرستان هم در این سالها همین وضعیت را داشتند و باوجود همه فداکاریها و داشتن هنرمندان باتجربهای مثل آقایان انصاری، شاهرخی و احمدی و یزدانپناه و دیگر پیشکسوتان و البته بچههای نسل جدیدی که آنها در سطح کشور، حرفهای بسیار برای گفتن دارند و البته کوششهای بیدریغ رحیم شهسواری، نوازنده بادانش و برجسته تار که خود نیز کارمند و مسئول در اداره ارشاد و کانون هنر آن بوده و سالها بیمنت زحمت کشیده است و از بیاسپانسری تا موانع و تعصبات بیجای برخی را تحمل کرده است، و البته ایشان نیز قدر ندیده است. اهالی موسیقی اساسا صنف منسجمی نداشتهاند. با وجود شکلگیری مجتمع جدید غدیر و متمرکز شدن فعالیتهای هنری، ایجاد فضا و برای ارائهٔ هنری، تلاشهای فراوان موسسه معراج اندیشه که حقیقتا با توجه به جوانان پرشور فعال و صاحب بینش و مرام و خیرخواهی که روزگاری در آن بودهاند و مثلا کسی مانند ابوالفضل عمادآبادی که هنوز دستگیر و پیگیر است که دیگران بتوانند در یک شرایط بهتر، کار مفید و باارزش و پخته ارائه کنند، با همه مشکلاتی که هست هنوز ایستاده است تا گرهها را باز کند. خسته اما همیشه امیدوار. اما هنوز تلاشها محصول افراد دلسوز است، ساختار فقط نظارت میکند نه حمایت.
اما هنرمند و نویسنده مستقل، تحت تاثیر جامعهای است که در آن نفس میکشد. جامعه بحرانزده و گرفتار است و او سعی میکند، چراغی را که کسانی در طی سالها، روشن نگاه داشتهاند، به خاموشی نگراید. آقایان مدیران دولتی باید تدبیری کرد تا توسعه فرهنگی، جامعه را متحول کند. یعنی اندیشهورزی و تلاش برای نقد و ارائه راهحل، تشویق شود، تضارب آرا در کار باشد. در عینحال، سطح سلیقه اجتماع هم تکان بخورد، اینطور نباشد که خواننده فالشخوانِ و بیهنر، جای برکشیدگان و تاثیرگذارانِ بادانش را پُر کند. او همچنان خارجخوانی و ناهنجار خوانی کند و تماشاچیانی که چیزی از الفبای هنر نمیدانند، کف بزنند و هورا بکشند. سطح توقع مخاطب عام، باید فرازمندتر شود. البته مردم حق دارند، چون گوش تربیتشدهای ندارند و وقتی مبحث هنر در ساختار آموزش و پرورش ما اینقدر، بینواله و بیروزی است. رشتههای هنری مدارس در سیرجان، شهر معادن و کشاورزی و حمل و نقل و گلیم و هزار مزایای دیگر، بهراحتی آب خوردن،کمطرفدار شده است، بودجهای به آنها تعلق نمیگیرد و علاقهمندان هم سردرگم هستند، طبیعتاً اگر از مهد، به دنبال آموزش موسیقی و هنر ناب باشید، موسیقی بخشی از فعالیت همگانی همه رشتهها باشد، حتی اگر اختیاری باشد، همه آن را انتخاب میکنند، درنتیجه جامعه نیز درکی از هنر و معیارهای زیباییشناسی پیدا میکند و سویهٔ فرهنگی فاخر خود را نیز بازمیشناسد. نکته اصلی آن است که در جامعه دچار بحران، اقتصاد هنر نیز پژمرده و در محاق است. با امید به اینکه شرایط بهبود پیدا کند و اصناف و سندیکاها و انجمنهای هنری با همان حالت خودجوش و دموکراتیک و متکی بر انتخاب و رایگیری به عرصه برگردند، ساختار دولتی، حامی باشد و هنرمندان را ابزار مقاصد مدیران نداند. مدیران دولتی، هنرمندان را عناصر فرمانپذیری تلقی نکنند، که باید طبق بخشنامه، به صحنه بیایند و دستورات را به طرز هنرمندانهای اجرا کنند. اساسا هنرمند باید مستقل باشد، مهمتر از ایجاد فضای فیزیکی فرهنگی و بیشتر کردن تعداد فرهنگسراها _ که لازمه یک شهرستان ثروتمند و زرخیزی مثل سیرجان است که نباید دغدغه بودجه بسیار کم دولتی ارشاد را داشته باشد_ تاکنون هرچه بوده مرهون تلاشهای فردی آدمهای پیگیر و خستگیناپذیری مثل مرحوم ستوده و دیگر یادشدگانی است که حافظه شتابزدهام در فرصت کم نوشتن این یادداشت، برای تداعی نام ایشان یاریام نداد و امید که بر من ببخشایند که هدفم اختصار و اشارات کلی به قصد چارهگشایی بوده است. هدف من، تاباندن نور به صحنه فرسودهٔ هنر در زادگاهم است که تاکنون، نتوانسته به جایگاه واقعیاش با وجود این همه هنرمند درجه و حتی کسانی با کارهایی در سطح ملی و فراتر از آن، برسد.
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.