۞ حـدیـث روز :
ثَلاثُ خِصالٍ تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِی الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِی الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلی قَلْبٍ سَلیمٍ. سه خصلت جلب محبّت می کند: انصاف در معاشرت با مردم، هم دردی در مشکلات آنها، همراه و همدم شدن با معنویات.

موقعیت شما : صفحه اصلی » اجتماعی » اخبار » گفتگو
  • شناسه : 738
  • ۰۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۴
  • نویسنده : شهرام نیکویان
شهادتی همچون حججی
روایت تکان دهنده شهید بی سر از زبان مادر شهید بختیاری

شهادتی همچون حججی

گفته بوده من زیر بار اسارت نمی روم چون از من می‌خواهند به امام توهین کنم من به فرزند حضرت زهرا (س) توهین نمی کنم آنقدر می ایستم تا جان بدهم

🔴حکایتِ شهیدِ بی سَر

🔺شهادتی همچون حُجَجی

🔺روایتی کوتاه از شهادت مهدی فریدونی از زبان مادر شهید احمد بختیاری:

🟢✍️ شهرام نیکویان

پای صحبت حاجیه خانم فاطمه دهیادگاری مادر شهید احمد بختیاری که خود نیز جانباز دفاع مقدس است،بنشینی کافی است به اندازه یک فنجان چای مهمانش شوی تا دلت گرم شود و دل بسپاری به خاطرات و ناگفته هایش از جنگ تحمیلی اما این بار او نه از ایثارگری های خودش به عنوان فرمانده امدادگران می گوید نه از رشادت های فرزند شهیدش، تا روایتگر داستانی شنیدنی از زندگی شهید دیگری باشد که می توان او را شهید حججی سیرجان نامید._

حاچ خانوم این اولین بار است که در سیرجان یک گفتگوی مطبوعاتی پیرامون زندگی و نحوه شهادت شهید فریدونی بزرگوار انجام می شود و حتما شما که از نزدیک این شهید بزرگوار را می شناختید حرف های شنیدنی ای خواهید داشت،بنا بر این سعی می کنم و ترجیح می دهم بیشتر شنونده باشم تا رشته کلام شما را قطع نکنم.

نمی دانم از کجا شروع کنم؟ دقیقا در سالروز آزاد شدن خرمشهر و عملیات بیت المقدس بود که پیکر پاک شهید مهدی فریدونی پیدا شد،بچه همین طرف باغ چوبی بود،پدرش کشاورز بود و در کارهای کشاورزی کمک حال خانواده اش بود،وقتی گلگهر راه افتاد، رفت در معدن سرکار،این را هم بگویم که خیلی جوان برازنده و آراسته ای بود.

🔹او همان سالهای حدوداً ۵۶ بود که از طریق برادر خانمش که اسمش فیض الله بود،کم کم با انقلابی ها و‌ کارهایی که در مسجد صاحب الزمان آن زمان انجام می شد آشنا شد.

خیلی از این انقلابی ها بودند مثل شهید نصیری لاری یا بعضی از علمای تبعید شده به سیرجان مثل آیت الله ربانی، اَمْلَشی،غیوری.

_ پس شهید مبارزات انقلابی هم داشتند؟

🔹بله،بسیار،در روزهای تظاهرات وقتیکه ساواک دنبال اینها بود(شهید فریدونی و شهید فیض الله پورپاریزی)متواری شدند،و وقتی که داشت انقلاب می شد آمدند سیرجان.

_ظاهرا مدتی هم در سپاه فعالیت داشتند.

🔹بله، شهید فریدونی گویا خیلی علاقمند بوده برود به نظام و‌ آموزش هایی را هم را در ژاندارمری دیده بوده و اطلاعاتش در مورد این چیزها بیشتر از بقیه بود برای همین مسئولیت جاهای حساس شهر را به او دادند.

🔹تازه سپاه و کمیته راه افتاده بود اما چون در ژاندارمری هنوز بعضی از طاغوتی ها سرکار بودند شهید فریدونی را فرستادند آنجا برای پاکسازی.

🔹اوایلی که جنگ شروع شد شهید پورپاریزی او را به سمت سپاه سیرجان هدایت کرد که آن موقع مرحوم آسید جلال آتشی پور فرمانده آن بود.

_جالبه،شنیدم با اینکه در سپاه بودن و خدمت در سپاه هم اقتضائاتی داشته و دارد اما مرد خیلی شیک پوشی بودن و لباس پوشیدن ایشون کمی با همکارانشان متفاوت بوده

🔹اصلا این را بگویم این قدر آدم مرتب و‌ منظم و اتو کشیده ای بود که آنجا به این جور چیزها مشهور شده بود.

_از حضورشان در جبهه بگویید،کی عازم شدند؟

🔹ایشان پس از عملیات فتح المبین وقتی عملیات بیت المقدس شروع شد همراه شهید سردار احمد شول و سردار شهید حاج امان الله گویینی و برادر خانمش شهید فیض الله عازم جبهه می‌شود و جالب است بدانید قبل از اعزام به یکی از رزمندگانی که کنارش بوده هم گفته بوده من زیر بار اسارت نمی روم چون از من می‌خواهند به امام توهین کنم و من به فرزند حضرت زهرا (س) توهین نمی کنم آنقدر می ایستم تا جان بدهم.

_ و شاید نحوه شهادت ایشان هم موید همین ایستادگی باشد.

🔹آنطور که همرزمان شهید بازگو کردند اوایل صبح تانک ها آنقدر نزدیک شان شدند که لوله تانک ها بالای سرشان قرار گرفته بوده و‌ تقریبا همه آنها را در آن محور به قول معروف قیچی کردند و اسیر شدند و نحوه شهادت این شهید بسیار قساوت گونه بوده،بگونه ای که اول تیر به پشت شانه اش زده بودن و به زمین افتاده بود،بعد بلند می شود و‌ دیگر همه را اسیر کردند.

🔹بعد از چند هفته که آن منطقه از خاک ایران آزاد شده بوده اول فکر می کردند ایشان هم همراه بچه های کرمان،همان ۲۳ نفر اسیر شده، اما در تفحص ها متوجه یک حلبی می شوند که از دل خاک بیرون زده و روی آن به عربی نوشته شده جسد ایرانی،وقتی خاک را کنار می زنند پتویی را بیرون می آوردند که پیکر بی سر شهید فریدونی به صورت تکه تکه شده و له شده در آن بوده بگونه ای بوده که بعد از شکنجه با تانک از روی پیکرش رد شده بودند و سر را بریده بودند و فقط یک دست و مقداری بدن پاره پاره به سیرجان آوردند که در کنار همان برادر خانمش در گلزار شهدا دفن شدند،چیزی شبیه به شهادت شهید بزرگوار حججی.

🔹این قدر این حادثه هولناک بود که وقتی به همسرش خبر شهادت شوهر و برادرش را با هم داده بودند همسرش پای برهنه در کوچه ها و خیابان های شهر می دویده و تا سالها مشکلات روحی شدیدی دامنگیرش بوده تا جاییکه به دلیل همین شرایط حتی بچه هایش تا مدتها نزد خاله خود زندگی می کردند و عملا همسر شهید شرایط طبیعی روحی را برای نگهداری فرزندان خود نداشت. /دیدبان خبر

https://www.instagram.com/p/CeAxzhaMzfL/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

پاسخ دادن

ایمیل شما منتشر نمی شود. فیلدهای ضروری را کامل کنید. *

*